شادی

ساخت وبلاگ
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.... - آهای، آقا پسر! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: - شما خدا هستید؟ - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! - آهان، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید.  شادی...
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : پسرک,پسرک اوتیسم,پسرک خنده نداشت, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 241 تاريخ : يکشنبه 19 دی 1395 ساعت: 12:15